کد مطلب:77787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

نامه 064-به معاویه











و من كتاب له علیه السلام

الی معاویه جوابا عن كتاب منه.

یعنی از مكتوب امیرالمومنین علی علیه السلام است به سوی معاویه در جواب مكتوبی از او.

«اما بعد، فانا كنا نحن و انتم علی ما ذكرت من الالفه و الجماعه، ففرق بیننا و بینكم امس انا آمنا و كفرتم و الیوم انا استقمنا و فتنتم و ما اسلم مسلمكم الا كرها و بعد ان كان انف الاسلام كله لرسول الله صلی الله علیه و آله، حزبا.»

یعنی اما بعد از حمد خدا و نعت رسول صلی الله علیه و آله، پس به تحقیق كه بودیم ما و شما یعنی قبل از اسلام بر آن نهجی كه تو مذكور كردی از الفت و اجتماع، پس جدا گردانید میان ما و میان شما دیروز اول اسلام كه ما ایمان آوردیم و كافر شدید شما و امروز بعد از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله، كه ما راست ایستادیم در دین و شما فتنه و فساد كردید در دین و حال آنكه اسلام نیاورد مسلمانی از شما مگر از روی اكراه و اجبار و بعد از آنكه بود همه ی بینی اسلام یعنی تمام بزرگان اسلام، از برای رسول خدا، صلی الله علیه و آله، گروه و یاران.

«و ذكرت انی قتلت طلحه و الزبیر و شردت بعائشه و نزلت بین المصرین! و ذلك امر غبت عنه، فلا علیك و لا العذر فیه الیك. و ذكرت انك زائری فی المهاجرین و الانصار و قد انقطعت الهجره یوم اسر اخوك، فان كان فیك عجل فاسترفه، فانی ان ازرك فذلك جدیر ان یكون الله انما بعثنی للنقمه منك و ان تزرنی فكما قال اخوبنی اسد:


مستقبلین ریاح الصیف تضربهم
بحاصب بین اغوار و جلمود


و عندی السیف الذی اعضضته بجدك و خالك و اخیك فی مقام واحد.»

یعنی و مذكور كردی كه من كشتم طلحه و زبیر را و دور گردانیدم عایشه را و منزل

[صفحه 1189]

كردم در میان دو شهر مدینه و بصره، یعنی دوری گزیدم از حرمین شریفین مكه و مدینه و حكمت آنها امری است غائب و پنهان از دانش تو. پس نیست باكی بر تو و نیست عذر خواستن و جواب گفتن در آن به سوی تو. یعنی قابل جواب آن نیستی. و مذكور كردی تو كه به تحقیق كه اراده ی ملاقات من داری، در حالتی كه باشی در میان مهاجران و انصار. و حال آنكه منقطع گشت هجرت كردن در روزی كه اسیر شد برادر تو. پس اگر باشد در تو شتابی، پس رفاهیت بخواه و آهسته باش، پس به تحقیق كه من اگر قصد كردم ملاقات تو را، پس آن از برای این است كه سزاوار است اینكه باشد خدا كه مبعوث نكرده باشد مرا، مگر از برای انتقام از تو و اگر تو قصد ملاقات من كردی، پس مانند آن است كه گفت برادر طایفه ی بنی اسد كه:

ایشان روآورده اند به بادهای گرم تابستان كه می زند به ایشان سنگ ریزه های میان گودالها را و سنگهای سخت كوهها را.

و حال آنكه در نزد من است شمشیر آن چنانی كه گزانیدم و چشانیدم او را به جد تو ربیعه و خال تو عتبه و برادر تو حنظله در یك مكان كه بدر باشد.

«و انك و الله ما علمت الاغلف القلب، المقارب العقل و الاولی ان یقال لك: انك رقیت سلما اطلعك مطلع سوء علیك لالك، لانك نشدت غیر ضالتك و رعیت غیر سائمتك و طلبت امرا لست من اهله و لا فی معدنه، فما ابعد قولك من فعلك.»

یعنی و به تحقیق كه سوگند به خدا كه آنچه من می دانم این است كه باشی تو غلاف دارنده ی دل و پرده دارنده ی دل عقل، یعنی پرده ی نادانی بر دل توست. و باشی تو اندك دانش، سزاوار این است كه گفته شود تو را كه تو بالا رفته ای نردبان خلافتی را كه مشرف گرداند تو را به جای ظاهر شدن بدحالی بر تو، نه اینكه باشد از برای نفع تو، از جهت اینكه تو طلب كرده ای غیر گم شده ی تو را و چرانیدی غیر چراكننده ی تو را و خواستی كار خلافت را كه نیستی از اهل آن و سزاوار آن و نه در معدن آن، پس چه بسیار دور است گفتار تو از كردار تو. یعنی فسق و ظلم دور است با شغل خلافت.

«و قریب ما اشبهت من اعمام و اخوال حملتهم الشقاوه و تمنی الباطل علی الجحود

[صفحه 1190]

بمحمد، صلی الله علیه و آله، فصرعوا مصارعهم حیث علمت لم یدفعوا عظیما و لم یمنعوا حریما، بوقع سیوف ما خلا منها الوغی و لم تماشها الهوینی.

و قد اكثرت فی قتله عثمان، فادخل فیما دخل فیه الناس، ثم حاكم القوم الی، احملك و ایاهم علی كتاب الله و اما تلك التی ترید فانها خدعه الصبی عن اللبن فی اول الفصال. والسلام.»

یعنی در نزدیك وقتی می گردی شبیه به عمها و خالهایی كه بار كرد ایشان را شقاوت و از روی باطل بر انكار محمد، صلی الله علیه و آله، پس انداخته شدند در مكانهایی كه كشته اوفتادند در آن، در جایی كه تو می دانی كه بدر و حنین باشد. دفع نكردند امر بزرگی را و منع نكردند حریمی كه به آن سبب كشته شده باشند، بلكه از ضلالت و تمنای باطل كشته شدند، انداخته شدند به ضرب شمشیرها كه خالی نبود از آنها جنگی و مرافقت و همراهی نكرد آنها را مقاتله ای آسانكی.

و بسیار سخن گفتی درباره ی كشندگان عثمان، پس داخل شو در بیعتی كه داخل شدند در آن مردمان، پس به محاكمه بیار قوم را به سوی من تا اینكه بار كنم تو را و ایشان را بر حكم كتاب خدا. و اما خدعه ای را كه تو اراده كرده ای كه طلب قتله ی عثمان باشد، پس به تحقیق كه مانند خدعه و فریب دادن طفل است در اول وقت بازداشتن از شیر. والسلام.

[صفحه 1191]


صفحه 1189، 1190، 1191.